من دوست دارم قصه بگويم
من دوست دارم قصه بگويم!
من بمدت بيست سال بعنوان فيلمنامه نويس پر كارى مشغول به كار بوده ام و در اين راستا به موفقيتهاى قابل توجهى نيز دست يافته ام. تعداد زيادى از فيلمنامه هايم به فروش رفته و تعدادى نيز به مرحله توليد رسيده است. در مدت فعاليتم با اشخاص جالبى اشنا شده ام، هرچند كه تمام اين اشنايى ها رضايتبخش و مانا نبوده اند اما در مورد نوشتن رمان بايد بگويم ميل من براى فيلمنامه نويسى از علاقه ام به سينما و قصه گويى و سرگرم كردن ديگران، ناشى شده ولى مشكل بزرگى كه در مورد نوشتن فيلمنامه ذهن مرا درگير كرده اينست كه اكثريت قريب به اتفاق تماشاگران نمى توانند انچه را در كنه تصور فيلمنامه نويس بوده ، ببينند. گاهى بخاطر نوع نگاه متفاوت سازنده فيلم ، اين تغييرات به فيلمنامه اصلى تحميل مى شود و تازه اين بشرط ساخته شدن فيلمنامه است در حاليكه يك فيلمنامه نويس همانطور كه پيشتر گفتم، فيلمنامه هاى بسيارى مى نويسد كه هرگز به مرحله ساخت نمى رسند ، بنابراين فقط توسط چند تهيه كننده يا چند كارگردان و يا بازيگر خوانده مى شوند و ديگر هيچ! چند سال پيش احساس خستگى عميقى از اين بازى پوچ و بى حاصل پيدا كردم در حاليكه نوشتن و بخصوص نوشتن فيلمنامه عشق واقعى من در زندگى است اما فيلمنامه هايى كه روى دستم مى ماند و قدر و قيمتشان شناخته نميشد مرا هم دچار نق نق كرده بود، نق نقى كه ضجه اشنايى براى همه فيلمنامه نويسهاست ! عدم توليد= عدم وجود مخاطب بعد از ساليان بسيارى كه صرف نوشتن فيلمنامه كرده بودم ، اين حس مايوس كننده ازارم مى داد.
روزى در ميانه نگارش طرح سريالى براى شبكه فيلمهاى ويديويى كه بسيار به نتيجه اش اميد بسته بودم از مدير برنامه ام يك پيام كوتاه دريافت كردم به اين مضمون؛
: فيلمنامه ننويس "جيم"، رمان بنويس!
خب، با خودم فكر كردم من كه تا بحال رمان ننوشته ام و حتى هرگز به اينكار فكر هم نكرده ام حالا چطور بايد اينكار را شروع كنم؟ سوالات بعدى ام را اينطور جواب دادم، همانطور كه سعى مى كردم دنبال موضوع پر مخاطبى براى فيلمنامه هايم بگردم ، بايد دنبال موضوع پرطرفدارى براى يك رمان باشم! استين ها را بالا زدم و شروع به تحقيق كردم تا ببينم مخاطب رمان از يك رمان نويس چه مى خواهد و قلم را براى نوشتن رمان روى كاغذ گذاشتم! اگر به فن فيلمنامه نويسى اشنا باشيد، مى دانيد كه براى نوشتن يك فيلمنامه بايد به جزيياتى پرداخت كه هنگام ساخت فيلم بايد به ان توجه شود و عينا در تصوير ديده شود اما هنگام نوشتن رمان لزومى به رعايت اينهمه ريزنگارى نيست و من ناگهان حس كردم از بند رها شده ام و اين ازادى شعف بسيارى را به من منتقل كرد و خود را شبيه به ادمى مى ديدم كه براى اكتشاف در مناطق ممنوعه ، مجوزى در دست دارد، خودم را ازاد و رها ديدم. من مى توانستم منويات فكرى شخصيت ها را بنويسم( كارى كه در فيلمنامه بايد نشان داده شود) نوشتن براىم مفرح و شادى اور شد و حس كردم كودكى هستم كه در زمين بازى بزرگى اجازه بازى و تفريح پيدا كرده است. من عاشق اين شيوه تازه براى "نوشتن" شدم، من عاشق رمان نويسى شدم. عاشق شيوه اى كه برايم اين فرصت را فراهم كرده كه نويسنده اى بسيار سريع و تند دست باشم. اولين نسخه رمان من (٨٠/٠٠٠ كلمه) بسرعت اماده شد، اگرچه بعلت تعهدى كه براى نوشتن فيلمنامه داشتم بناچار براى نگارش نسخه نهايى مدتى بين نسخه اوليه و نسخه نهايى فاصله افتاد اما نسخه نهايى را هم با حذف و اضافاتى توانستم اماده كنم. حالا زمان انتشار رمان رسيده بود و من به مرحله اى سخت و طاقت فرسا فكر مى كردم كه ديگر روح سرخورده از مراحل تبديل فيلمنامه به فيلم كه بخشى از وجودم بود اين توان را از من گرفته بود، تصميم گرفتم رمانم را خودم چاپ كنم و با راهنمايى دوستانم متوجه شدم در دنياى امروز لزومى به طى اين مراحل نيست و هر نويسنده اى مى تواند نوشته هاى خود را در قالب رمان و در فضاى مجازى منتشر كند و در اختيار عموم بگذارد، انهم فقط با فشار دادن چند دكمه كامپيوتر و بدون اينكه منتظر جوابهاى مثبت از طرف، كمپانى سازنده فيلم، تهيه كننده، سرمايه گذار، بازيگر يا كارگردان باشد . من حالا خود ناخداى كشتى حامل افكارم هستم و اين لذتبخش ترين تفاوت فيلمنامه نويسى و رمان نويسى است. از نگاه من ، يك رمان تكميل شده، شبيه فيلمنامه توليد شده نيست اما تصاويرى كه نويسنده در رمان به ان پرداخته هميشه در صفحات كتابش پابرجاست. يك رمان نويس نه تنها كارگردان و تهيه كننده اثر خود است، بلكه وظايف كارگردان هنرى، عكاس، طراح صحنه و لباس، طراح گريم، مسئول انتخاب بازيگر و تدوينگر اثر خود را نيز بر عهده دارد. تصاويرى كه نويسنده رمان مى افريند، صحنه ها و شخصيت هايش نه بر پرده عريض سينما و نه بر صفحه تلويزيون بلكه در ذهن خواننده جان مى گيرد و به تعداد خوانندگان رمان ، اين تصاوير از تنوع و جنب و جوش و زندگى بهره مى برند. رمانى كه نوشته ام شش هفته است كه در اختيار خوانندگان قرار گرفته و در جواب سوالهاى بسيارم از قبيل اينكه، ايا مردم ان را مى خوانند؟ ايا از خواندن ان لذت مى برند؟ بايد بگويم كه بر اساس نظراتى كه دريافت كرده ام جواب سوالهايم مثبت است و هنوز فرصت بيشترى لازم است كه رمان در سطح وسيعترى انتشار پيدا كند و من با خوانندگان ديگرى اشنا شوم و از نظرات مثبت و حتى منفى انها در نوشتن كتاب بعدى استفاده كنم. خوشحالى من جنبه مادى هم دارد و فكر مى كنم اگر بتوانم ٥٠٠ نسخه از اين كتاب را به فروش برسانم خيلى بهتر از حاصل مادى ، چيزى حدود بيست فيلمنامه من است كه در جعبه اى مقوايى نگهدارى مى شوند و گوشه اى از اتاق كار مرا اشغال كرده اند! اگر خوانندگان تشويقم كنند حتما قصه هاى ديگرى برايشان خواهم گفت و راستش را بخواهيد همه ماجرا همين است كه " من دوست دارم قصه بگويم!"
ترجمه از متن: Why Screenwriters Are Writing Novels By Jim Viines Script Magazine May 20,2015